ترجمه مقاله

کرم

لغت‌نامه دهخدا

کرم . [ ک َ رَ ] (اِ) کلم . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). غنبید. بقلةالانصار. (یادداشت مؤلف ). کرنب . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) :
گفت بخوردم کرم درد گرفتم شکم
سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان .

لبیبی .


هرکه او از کرم دست تو آگاهی یافت
نخرد حاتم طی را به یکی دسته کرم .

سوزنی .


اندرین موسم انباز کرم لوزینه ست
از سخای تو شود ساخته این انبازی .

سوزنی .


در روزگارهیچ نشان دیدی از کرم
جز در میان سبزه و اطراف بوستان .

اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری ).


گویند مراخواجگکی هست کریم
یک برگ کرم به که چنو شصت کریم .

علی پنجهیری .



|| قسمی گیاه خودرو. (یادداشت مؤلف ) :
روز کرم گذشت و کرم را به بوستان
اندر میان سبزه کند انتظار چشم .

شهاب الدین محمدبن رشید.


رجوع به کرنب و کلم شود.
ترجمه مقاله