کروکر
لغتنامه دهخدا
کروکر. [ ک َ ک َ ] (ص ، اِ) کرکر. گرگر. گروگر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ). از جمله نامهای اﷲ است جل جلاله . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) کرکر. نامی از نامهای باریتعالی است . (صحاح الفرس ) :
تو پنداری که یزدان کروکر
جهانی نو برآورده ست دیگر.
گر این کار بدهد کروکر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.
علاء دولت مسعود کامر و نهیش را
مطیع گشت به صنع کروکر آتش و آب .
که در ایام جدجد ترا
کرد روزی کروکر داور.
|| صانع و کارکن . (ناظم الاطباء). رجوع به گروگر، کرکر و گرگر شود.
تو پنداری که یزدان کروکر
جهانی نو برآورده ست دیگر.
عنصری .
گر این کار بدهد کروکر ترا
ز شاهی مرا نام و دیگر ترا.
اسدی .
علاء دولت مسعود کامر و نهیش را
مطیع گشت به صنع کروکر آتش و آب .
مسعودسعد.
که در ایام جدجد ترا
کرد روزی کروکر داور.
مسعودسعد.
|| صانع و کارکن . (ناظم الاطباء). رجوع به گروگر، کرکر و گرگر شود.