ترجمه مقاله

کرکوز

لغت‌نامه دهخدا

کرکوز. [ ک َ ] (اِ) کرکز. (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). علامت راه . || دلیل و راهبر. (برهان ) (ناظم الاطباء) :
با وی به زبان حال گفتم
این قصه چنان که هست کرکوز.

حکیم نزاری (از جهانگیری ).


رجوع به کرکز شود.
ترجمه مقاله