ترجمه مقاله

کریاس

لغت‌نامه دهخدا

کریاس . [ ک ِرْ ] (اِ) دربار پادشاهان و امرا و اعیان را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). درگاه . درگه . آستان . آستانه . جناب . سُدّه . فناء. عتبة. وصید. (یادداشت مؤلف ) :
به کریاس گفت [ رستم ] ای سرای امید
خنک روز کاندر تو بد جم شید.

فردوسی .


و کریاس پادشاه که او را ری گویند در حصار هفتم باشد. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 397). مسافر [ اتاق ] خبردار گشته بام به بام خود را به خانه ٔ سلطان انداخت آن جماعت تا در کریاس سلطان برفتند و تیری چند بر آن دیوار انداختند. (ذیل حافظ ابرو بر تاریخ رشیدی ). چون بدر کریاس گردون اساس رسیدندزرها نثار فرموده آن روز را به عیش و خرمی گذرانیدند. (عالم آرا ج 1 ص 405). || اطاق خصوصی ومحرمانه ٔ شاهان . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ). خلوت خانه ٔ سلاطین و امرا. || محوطه ٔ درون سرا. || در عربی بالاخانه را گویند. (برهان ). بالاخانه . دریخانه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || طهارت خانه که بر بالای خانه و حجره سازند. (برهان ). طهارتخانه که بر بام ساخته باشند. (غیاث اللغات ). آبخانه بر بام . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله