ترجمه مقاله

کریز

لغت‌نامه دهخدا

کریز. [ ک ُ ] (اِ) کریج . کریچ . کریغ. (فرهنگ فارسی معین ). پر ریختن پرندگان . (برهان ). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ . (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال . تولک کردن . (یادداشت مؤلف ). کریزه . کریج :
به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من سزا.

دقیقی .


در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو
کریز باز بساط گذار تیهو نیست .

شرف شفروه .


هر خربطی به آب سیه سر فروبرد
آنجا که از کریز برآید سپیدباز.

اثیر اخسیکتی .


|| فریسه . (صحاح الفرس ). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چشته . مسته . چاشنی . فریه . (یادداشت مؤلف ).
- خورده کریز ؛ کریزخورده . چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف ) :
همی برآیم با آنکه برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز.

بوالعباس (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله