ترجمه مقاله

کریستف کلمب

لغت‌نامه دهخدا

کریستف کلمب . [ ک ِ ت ُ ک ُ ل ُ ] (اِخ ) از دریانوردان ایتالیائی است . در سال 1436م . در ژن متولد شد. پدرش موسوم به دومی نیگ کلمب نساج بود، پس از آن به تجارت نوشابه و پنیر پرداخت و در پیری به ژن آمد. کریستف جوان را برای فراگرفتن نساجی به کارگاهی فرستادند، اما راه دریا پیش گرفت و در 1570م . در دریای مدیترانه به حمل شراب مشغول شد. پس از آن برای یافتن کار به پرتقال رفت و در آنجا با دختر جوانی از خانواده ٔ نجبا آشنا شد و ازدواج کرد. در لیسبن که در آن زمان از مراکز بزرگ بحری و فنون دریانوردی بود به مطالعه ٔ نقشه های جغرافیا و قرائت سفرنامه ها و نوشته های سیاحان پرداخت و به کشف در دریا که در آن روزگار میان جوانان طالب شهرت و افتخار رواج بسیار داشت علاقه مند شد. پس بعنوان ناوسروان وارد نیروی دریایی شد و به انگلستان و سواحل گینه مسافرت ها کرد. از نوشته ها و کتبی که درباره ٔ راه غربی هند خوانده بود گمان می کرد که مسافت بین پرتقال و آسیای شرقی که در آن روزگار بهشت دنیا تصویر شده بود از طریق اقیانوس اطلس کوتاهتراست . در آن زمان بحرپیمایان از راه افریقا به هند می رفتند. در 1484م . کلمب به اسپانیا رفت و در 14 ژانویه 1486م . به حضور فردیناند و ایزابل پادشاه و ملکه ٔاسپانیا بار یافت و تصمیم خویش را دایر بر عزیمت به هند از راه اقیانوس اطلس بازگفت ، اما با وجود توجه پادشاه و ملکه به این امر سفر وی تا 1492م . به تأخیر افتاد. در این سال قراردادی میان وی و پادشاه و ملکه ٔ اسپانیا امضاء شد که در آن کلمب نایب السلطنه ٔ تمام ممالک مکشوفه شناخته شد و صاحب یک دهم محصولات و مروارید و سنگهای قیمتی سرزمینها و بسیاری مزایای دیگر گردید. روز سوم اوت 1493م . با سه فروند کشتی و نزدیک به 88 ملوان حرکت کرد و روز 12 اکتبر به ساحل آمریکا رسید و سپس به تصرف جزایر بنام پادشاه اسپانیا پرداختند و آن را سالوادر نامیدند. کلمب در یادداشتهای خود می نویسد: زن و مرد جزیره همه لخت هستند با بدنهای زیبا و رفتاری نجیبانه هدایای ما را که عبارت ازگردن بند و زنگ و کلاه قرمز و دست بند شیشه ای و نظایر آن است با کمال مسرت می پذیرند و آنچه دارند با کمال میل به ما واگذار میکنند، ولی بنظر بسیار فقیر می آیند... من خیلی سعی کردم که بفهمم طلا در این جزیره هست یا خیر، زیرا دیدم قطعات کوچکی در بینی خود دارند واز اشاره ٔ آنها فهمیدم که در جزیره ٔ پادشاهی هست که مقدار زیادی طلا دارد و سعی کردم که با من به آن طرف بیایند، ولی دیدم ابداً تمایلی ندارند. کلمب بزودی ملتفت شد که ثروت مهمی در این جزیره نیست و امر کرد که برای کشف جزایر ژاپن حرکت کنند. در پانزدهم اکتبر، به جزیره ٔ سانتاماریا رسید و پس از آن جزیره ٔ فرناندا و ایزابل را کشف کردند و بالاخره در 28 اکتبر به جزیره ٔ کوبا رسیدند و در جایی به نام پوئرتو دل سان سالوادر پیاده شدند و کشتی دیگری به ناخدائی پنزون تا سواحل شرقی هائیتی رسید.در اوایل فوریه ، کلمب به سوی اسپانیا حرکت کرد و در15 مارس کشتی آنها در ساحل پالوس لنگر انداخت و دربار اسپانیا با احترام بسیار آماده ٔ پذیرایی وی شد و در ماه مه 1494م . بیرق مخصوص خانواده ٔ اشرافی را به وی دادند. کلمب شش تن از بومیان و چهل طوطی و اشیای بسیار دیگر با خویش آورده بود. نکته ٔ جالب آنکه در تمام مسافرت کلمب بفکر یافتن طلا بود و به هر جا قدم می گذاشت نشان طلا را می جست . دیگر آنکه بومیان آنها را فرستاده ٔ خدا می دانستند و در همه جا که پیش آمدند بانظر تسلیم و اطاعت به ایشان می نگریستند، تنها در هائیتی بومیان اسلحه هایی چون نیزه و خنجر از چوب داشتند و به کلمب و اطرافیانش حمله بردند و اولین بار دریانوردان محتاج به استعمال اسلحه شدند. پس از آن ، کلمب سه مسافرت دیگر انجام داد و جزایر گوادلوپ و هیسپانیولا و آنتیل کوچک و پورتوریکو را کشف کرد. در 7 دسامبر 1494م . اولین شهر اروپائی به نام ایزابلا ساخته شد و خبر پیدا شدن طلا در سرزمین های مکشوفه بزودی در سراسر اروپا پیچید. در 3 ماه مه کلمب به جزایر ژامائیک و در ماه مه 1498م . به جزایر تری نیداد و در 5 اوت به آمریکای جنوبی رسید و بالاخره در 14 ژوئیه 1502م . به سواحل هندوراس دست یافت و در 12 سپتامبر 1504م . از سن دمانگ به طرف اسپانی حرکت کرد و در بندر سان لوکان پیاده شد. در این زمان ، کلمب بسیار ضعیف شده بود وبا تخت روان حرکت می کرد و دیگر مورد توجه عام نبود.دربار اسپانیا با سردی و بی اعتنائی با وی رفتار کردو این امر وی را مأیوس و افسرده می کرد و در پی آن بود که با جانشین شاه «ژان » برای جلب حمایت رابطه برقرار سازد، اما عمرش کفایت نکرد و در 21 مه 1506م . در سن شصت سالگی درگذشت . جالب آنکه در تمام مدت مسافرت خویش تصور میکرد که در جنوب شرقی آسیاست و همه جا به دنبال نشانه هایی می گشت که مارکوپولو جهانگرد معروف از شهرها و کشورها داده بود مثلاً مدتها به دنبال شهر کینسی که مارکوپولو در سفرنامه آورده بود می گشت تانامه ٔ پادشاه را به خان بزرگ چین تسلیم کند، غافل از آنکه یک قرن پیش سلسله ٔ این پادشاه منقرض شده بود و تا آخر عمر در همین تصور باقی بود. (از تاریخ اکتشافات جغرافیایی اوریان اولسن ترجمه ٔ رضا مشایخی صص 176-220). برای آگاهی بیشتر رجوع به همان کتاب شود.
ترجمه مقاله