کریچ
لغتنامه دهخدا
کریچ . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) کریج . کریجه . خانه ٔ کوچک مطلقاً. || خانه ٔ کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز. (فرهنگ فارسی معین ) :
همه عالم چو باغ و بستان است
این کریچت بتر ز زندان است .
|| تالاری که بر بالای خرمن غله ٔ ناکوفته سازند تا باران آن را ضایع نسازد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریج ،کریجه و کریچه شود.
همه عالم چو باغ و بستان است
این کریچت بتر ز زندان است .
سنائی (از فرهنگ فارسی معین ).
|| تالاری که بر بالای خرمن غله ٔ ناکوفته سازند تا باران آن را ضایع نسازد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریج ،کریجه و کریچه شود.