ترجمه مقاله

کشتمند

لغت‌نامه دهخدا

کشتمند. [ ک ِ م َ ] (اِ مرکب ) کشت . حرث . محصول . مزروع . کشته . آنچه کاشته شده باشد. (یادداشت مؤلف ). کشاورزی . زراعت :
نگه کرد ناگاه بهرام گور
جهان دید پر کشتمند و ستور.

فردوسی (شاهنامه ج 4ص 1859).


جهان دید یکسر پر از کشتمند
در و دشت پر گاو و پرگوسفند.

فردوسی .


اگر کشتمندی شود کوفته
وزان رنج کارنده آشوفته .

فردوسی .


و گر کشتمندی بکوبد بپای
و گر پیش لشکر بجنبد ز جای .

فردوسی .


تو کشتمند جهانی ز داس مرگ بترس
کنونکه زرد شدستی چو گندم بخسی .

ناصرخسرو.


دانا داند کز آب جهل نروید
جز که همه دیو کشتمند و نهاله .

ناصرخسرو.


کشتمند تست عمر و تو به عقلت برزگر
هر چه کشتی بی گمان امروز فردا بدروی .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 462).


کف جواد تو چون ابر بهارست راست
زو زده بر شوره زار ژاله چو برکشتمند.

سوزنی .


دهقان کشتمند رضای خدای باش
وندر زمین فربه دل تخم خیر کار.

سوزنی .


|| زمین زراعی . کشت . مزرعه . کشتزار : و همه ٔ زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراجی نهادیم از هر جفتی کشتمند یک درم و یک قفیز از آن غله ٔ زمین ... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). ایشان [ بنی قینقاع ] هفتصد تن بودند از ضعیفان و پیران و کودکان و ایشان را کشتمند نبود چهارپایان بسیاربود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
هم از چارپای و هم از کشتمند
از ایشان بما بر چه مایه گزند.

فردوسی .


فرود آمد از اسب شاه بلند
شراعی زدند از بر کشتمند.

فردوسی .


بریزند خونش بدان کشتمند
برد گوشت آنکس که یابد گزند.

فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2118).


به دخل نیک و به تربت خوش و به آب تمام
به کشتمند و به باغ و به بوستان برور.

فرخی .


ز کشتمندان زان روستای بلخ هنوز
همی کشند سر و پای کشته بر زنبر.

عنصری .


دو منزل زمین تا لب هیرمند
بد آب خوش و بیشه و کشتمند.

اسدی .


به نزد سراندیب کوهی بلند
پر از بیشه و مردم و کشتمند.

اسدی .


همی تا بر آید به هر کشتمندی
همی تا بروید به هر مرغزاری .

مسعودسعد.


درخت بارور در کشتمندان
چو بنشاندند رستند از دمندان .

زراتشت بهرام .


|| کشاورز. دهقان . زارع :
به شهری کجا برگذشتی سپاه
نیازاردی کشتمندی براه .

فردوسی .


وگر برف و باد سپهر بلند
بدان کشتمندان رساند گزند.

فردوسی .


ترجمه مقاله