ترجمه مقاله

کشته

لغت‌نامه دهخدا

کشته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص ) کاج . لوچ . احول . (برهان ) (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گَشتَه است به معنی چپ و آنکه دو چشمش بیک راستای نباشد. (از یادداشت مؤلف ). || (اِ) مخلوط معطری است . (ناظم الاطباء). نَد. (از برهان ذیل کلمه ٔ ند). بوی خوش باشد مرکب از عود و مشک وعنبر. (بحر الجواهر). کِشتَه . (ناظم الاطباء). چیزی است مرکب از عود و لوبان و صندل و لادن و مشک و نبات و گلاب و قرص بسته نگاه دارند در سوختن بوی خوش دهد. (غیاث اللغات ). مرکبی است از عود و عنبر و مشک . (از اختیارات بدیعی ). به کابلی بوی خوش گویند. (تحفه ).
ترجمه مقاله