ترجمه مقاله

کفتر

لغت‌نامه دهخدا

کفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان ). کبتر. (یادداشت مؤلف ). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
چو سرما شود سخت لاغر شوند
به آواز مانند کفتر شوند.

فردوسی (از انجمن آرا).



- کفترباز ؛ کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قسمتی از اوقات خود را به بازی با آنها یا در تیمار داشت آنها بگذراند.
- کفتربازی ؛ بازی با کبوتر. عمل کفترباز.
- کفترخان ؛ کبوترخان . (یادداشت مؤلف ).کبوترخانه
ترجمه مقاله