ترجمه مقاله

کفشک

لغت‌نامه دهخدا

کفشک . [ ک َ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر کفش . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). کفش کوچک . کفش خرد. (یادداشت مؤلف ): وقتی که بخواهند بگویند حرفی بیجهت به کسی برخورده است گویند: مگر چطور شده است ؟ به کفش شما گفتم کفشک ؟ نظیر: به اسب شاه گفتند یابو. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). || سم شکافدار مانند سم گاو و گوسفند. ظلف . مقابل سم . حافر. (فرهنگ فارسی معین ): هرچه کفشک دارد وحشی و خانگی چون بز و گوسفند نخجیر و گوزن . (التفهیم ص 339).
ترجمه مقاله