ترجمه مقاله

کلانتری

لغت‌نامه دهخدا

کلانتری . [ ک َ ت َ ](اِ مرکب ) کمیساریا . (واژه های نو فرهنگستان ). شعبه ای از شعب شهربانی در نقاطمختلف شهر که مأمور ایجاد و حفظ نظم در حوزه و محله ٔ خود می باشد. (فرهنگ فارسی معین ). کمیسری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (حامص مرکب ) عمل و شغل کلانتر. (فرهنگ فارسی معین ) : ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته ، مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین به او متعلق گشت . (عالم آرای عباسی ص 226). || مهتری . بزرگی . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله