ترجمه مقاله

کلاک

لغت‌نامه دهخدا

کلاک . [ ک َ ] (اِ) دشت و صحرایی که مطلقاًدر آن زراعت نشده باشد. (برهان ) (آنندراج ). بیابانهائی که زراعت بخود ندیده . لم یزرع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشتی که در آن ابداً زراعت نشده . صحرایی لم یزرع . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلاکموش شود. || بالای پیشانی که تارک سر باشد و آن ازرستنگاه موی سر است تا میان سر و به این معنی بجای کاف لام هم آمده است (کلال ). (برهان ) (از ناظم الاطباء). مصحف کلال است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
یا زنمش یا کنمش ریش پاک
یا زندم سنگ یکی بر کلاک .

حکاک (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ترجمه مقاله