ترجمه مقاله

کماسه

لغت‌نامه دهخدا

کماسه . [ ک ُ س َ / س ِ ] (ص ، اِ) کاریزکن و چاه جوی را گویند. (برهان ). کاریز کن . (آنندراج ). کاریز کن و چاخو. (ناظم الاطباء). جهانگیری نیز در این معنی گویند: «کاریز کن باشد و آن را کمانه نیز گویند» و به این معنی «کماسه » تصحیفی است از «کمانه ، کاریز کن باشد و کومش همین بود». (لغت فرس اسدی از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || به معنی شاهد و زن فاحشه و قحبه هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). و در فرهنگ گفته به معنی شاهد و قحبه و خنثی را گویند و شاهدی نیاورده . (آنندراج ). || و خنثی را نیز گویند یعنی شخصی که آلت مردی و زنی هر دو داشته باشد. (برهان ). خنثی را گویند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله