کمان انداختن
لغتنامه دهخدا
کمان انداختن . [ ک َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کمان افکندن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) :
هلال را به حریفان نموده ام سنجر
که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت .
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
هلال را به حریفان نموده ام سنجر
که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت .
سنجر کاشی (از آنندراج ).
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.