کمرتاب زدن
لغتنامه دهخدا
کمرتاب زدن . [ ک َ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (در کشتی ) فن کمرتاب را بکار بردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن
کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن .
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
در مخالف که ترا گفت که سر خواب بزن
کوه اگر بر سرت افتاد کمرتاب بزن .
(فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به ماده ٔ قبل شود.