ترجمه مقاله

کمردار

لغت‌نامه دهخدا

کمردار. [ ک َ م َ ] (نف مرکب ) بمعنی خادم و ملازم و نوکر و خدمتکار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنایه از خادم و ملازم و خدمتگار. (از انجمن آرا) :
آبای علویند کمردار این خلف
راضی بدان که سایه بر آبا برافکند.

خاقانی .


چرخ هارون کمردارش و چون هارونان
ز انجمش زنگله ها درکمر آویخته اند.

خاقانی .


قبا بسته کمرداران چون پیل
کمربندی زده مقدار ده میل .

نظامی .


ترجمه مقاله