کمرسختلغتنامه دهخداکمرسخت . [ ک َ م َ س َ ](ص مرکب ) ثابت رأی ستیزکار. (امثال و حکم ج 3 ص 1235) : عارض مردی کمرسخت بود، گفت معلوم است که شغل من عارضی است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 541).