ترجمه مقاله

کمسان

لغت‌نامه دهخدا

کمسان . [ ک َ ] (اِ) نوعی پارچه ٔ ابریشمین و دیبای سبز رنگ که اغلب مظله وچتر و سایبان و پرده و روپوش هودجهای ممتاز شاهانه را از آن می ساخته اند. (از فرهنگ فارسی معین ). نوعی جامه یعنی پارچه است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
درجها پرنفایس بحرین
تختها پربدایع کمسان .

ابوالفرج رونی .


از پس باغ فرشها آورد
ابر نیسان ز بیرم و کمسان .

مسعودسعد.


به کمسان و نخ گفت این طرفه تر
که از یک گریبان برآید دوسر.

نظام قاری .


و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
- کمسان دوز ؛ آنکه کمسان دوزد.
صورت دیوپلاس است و پری کمسان دوز
نیک و بدشال و حریرست بنزد احرار.

نظام قاری .


نقش آماج داشت کمسان دوز
تیر سوزن بر آن نشانه زدند.

نظام قاری .


ترجمه مقاله