ترجمه مقاله

کمپیر

لغت‌نامه دهخدا

کمپیر. [ ک َ ] (ص ) پیر سالخورده و فرتوت را گویند. (برهان ). پیرزن فرتوت که گنده پیر نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پیر سالخورده و فرتوت عموماً و زن پیر خصوصاً و این لغت در اصل گنده پیر بوده که عرب آن را غنده فیر معرب کرده اند و در کمپیر میم و نون تبدیل شده و مخفف گردیده و در خراسان بسیار استعمال نمایند. (انجمن آرا). پیر سالخورده . فرتوت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
بود کمپیری نودساله کلان
پر تشنج روی و رنگش زعفران .

مولوی .


گفت با هامان مگو این راز را
کو ز کمپیری نداند باز را.

مولوی .


شود طفل و جوان و کهل و کمپیر
بداند علم وعقل و رای و تدبیر.

شیخ محمود شبستری .


ترجمه مقاله