ترجمه مقاله

کمین

لغت‌نامه دهخدا

کمین . [ ک ُ ] (ص نسبی ) مرد شکم بزرگ و شکم خواره را گویند زیرا که کم به معنی شکم است . || (اِ) بسحاق اطعمه به معنی شکنبه ٔ گوسفند که گیپاپزان پزند و خورند وخرند، گفته و قطعه ٔ سعدی را که در باب گل حمام گفته تضمین نموده . (آنندراج ) (انجمن آرا). شکنبه ٔ گوسفندکه گیپاپزان پزند. (فرهنگ فارسی معین ) :
صباحی در دکانی شیردانی
رسید از دست گیپایی به دستم
بدو گفتم که بریان یا کبابی
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا پاره ای اشکنبه بودم
ولیکن با برنج و نان نشستم
کمال همنشین بر من اثر کرد
ولیکن آن کمینم من که هستم .

بسحاق اطعمه (از آنندراج و انجمن آرا).


ترجمه مقاله