ترجمه مقاله

کنان

لغت‌نامه دهخدا

کنان . [ ک ُ ] (نف ، ق ) از: کُن (کننده ) + ان (پساوند بیان حالت ). در حال کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کننده و نماینده و همیشه به طور ترکیب استعمال می شود... (ناظم الاطباء). در ترکیب آید به معنی کننده و در حال کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ترکیبهای آشتی کنان ، اشارت کنان ، بازی کنان ، پرستش کنان ، پرهیزکنان ، تأمل کنان ، تبسم کنان ، تضرع کنان ، تفاخرکنان ، تفرج کنان ، تواضعکنان ، تماشاکنان ، جلوه کنان ، چالش کنان ، حکایت کنان ، خدمت کنان ، خواهش کنان ، رقص کنان ، زاری کنان ، ستایش کنان ، سرفرازی کنان ، سگالش کنان ، شادی کنان ، غلغل کنان ، فریادکنان ، فشافش کنان ، کرشمه کنان ، ملامت کنان ، ندبه کنان ، نصیحت کنان ، نظاره کنان ، نفرین کنان ، نیایش کنان و جز اینها شود. || (پسوند) مزید مؤخر امکنه : بلکنان .کوزکنان . کاغذکنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله