کنجکاوانهلغتنامه دهخداکنجکاوانه . [ ک ُ ن َ/ ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور کنجکاو. متفحص وار: کنجکاوانه همه جا را وارسی کرد. (فرهنگ فارسی معین ).