ترجمه مقاله

کنجیده

لغت‌نامه دهخدا

کنجیده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) کنجاره است که ثفل روغن کشیده باشد عموماً و ثفل کنجد را گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). کنجاره ٔ کنجد. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). کنجده و نخاله و ثفل هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند مانندتخم کنجد و بزرک و جز آن . (ناظم الاطباء). || خال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گیاهی است از رده ٔ دولپه ایها بی گلبرگ که به صورت درختچه است و حدود 0/9 متر تا یک متر ارتفاع می یابد. دارای برگهای کوچک متقابل است . از این گیاه صمغی به نام انزروت استخراج می کنند که در تداوی زخمها به کار می رود. درخت انزروت . کنجده . کنجدک . (فرهنگ فارسی معین ). نوعی درختچه که در نواحی گرم کره ٔ زمین می روید و از آن صمغ نرمی به دست آورند که گاه در زخم بندیها به کار برند. (از لاروس ).
ترجمه مقاله