ترجمه مقاله

کنشت

لغت‌نامه دهخدا

کنشت . [ ک ُ ن ِ ] (اِمص ) کردار. چنانکه گویند: «بدکنشت »؛ یعنی بدکردار. (از برهان ) (ناظم الاطباء). بدین معنی به ضم اول معادل «کُنِش ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
به گفتار گرسیوز بدکنشت
نبودی درختی ز کینه به کشت .

فردوسی .


و رجوع به کُنِش و بدکنشت شود.
ترجمه مقاله