ترجمه مقاله

کنف

لغت‌نامه دهخدا

کنف . [ ک َ ] (ع مص ) دست بر سر پیمانه نهادن وقت پیمودن ، تا بگیرد گندم و جز آن . (منتهی الارب ).دست بر سر پیمانه نهادن کیال وقت پیمودن تا بگیرد گندم و جز آن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراز گرفتن و احاطه کردن و نگاه داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || یاری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاری کردن . (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || کنیف ساختن چیزی را. || کنیف ساختن جهت سرای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حظیره و جای خواب ساختن برای شتران و غیره . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از معجم متن اللغة).
ترجمه مقاله