ترجمه مقاله

کنور

لغت‌نامه دهخدا

کنور. [ ک ُ / ک َ ] (اِ) رعد برادر برق . (برهان ). رعد.(فرهنگ رشیدی ). رعد باشد و آن را «تندر» و «تندور» و... گویند. (جهانگیری ). رعد باشد که آن را تندر و تندور و آسمان غریو و آسمان غرش نیز گویند. (انجمن آرا)(آنندراج ). تندر و رعد. (ناظم الاطباء) :
بلرزید صحرا و کوه از کنور
تو گفتی که برق آتشی زد به طور.

فرقدی (از فرهنگ رشیدی ).


ترجمه مقاله