ترجمه مقاله

کهنه شدن

لغت‌نامه دهخدا

کهنه شدن . [ ک ُ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر شدن . || فرسوده شدن و کارکرده شدن . (ناظم الاطباء). بِلاء. بِلی ̍. اخلیلاق . اندراس . رَثاثَت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به آن پیراهن است که از دنیا بیرون برده است آن کهنه نشود. (قصص الانبیاء ص 209). رثوثة؛ کهنه شدن رسن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). دَرس ؛ کهنه شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به کهنه شود.
ترجمه مقاله