ترجمه مقاله

کولیگری

لغت‌نامه دهخدا

کولیگری . [ ک َ / کُو گ َ ] (حامص مرکب ) غرشمالی . ارقگی . (فرهنگ فارسی معین ). سروصدا کردن . داد و بیداد راه انداختن . پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- کولیگری راه انداختن ؛ در تداول عامه ، داد و فریاد بیهود کردن . غرشمالی کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- کولیگری کردن ؛ داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن .
|| فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ).
ترجمه مقاله