ترجمه مقاله

کوماج

لغت‌نامه دهخدا

کوماج . (اِ) به معنی کماج است و آن نانی باشد معروف . (برهان ). نام نانی است که پزند و خورند و معروف است ... کوماج را به عربی طلمة گویند. (آنندراج ). کماج . (ناظم الاطباء). کماج . طُلمه . خبزالملة. مملول . ملیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دل اعدات در تنوره ٔ غم
چو به خاکستر اندرون کوماج .

سوزنی (یادداشت ایضاً).


رجوع به کماج شود.
ترجمه مقاله