ترجمه مقاله

کوهستان

لغت‌نامه دهخدا

کوهستان . [ هَِ ] (اِ مرکب ) معروف است که کوهسار باشد، یعنی جایی که درآنجا کوه بسیار است . (برهان ). جایی که کوه بسیار باشد و آن را کهستان نیز گویند و عرب قهستان کرده و دراغلب ولایات قهستان نام ولایتی است ، چنانکه در خراسان قاین و قهستان و در عراق قهستان قریب به قم ... (آنندراج ). هر جای احاطه شده از کوه و بیشه . (ناظم الاطباء). (از: کوه + ستان ، پسوند مکان ). مخفف آن کهستان ، قهستان (معرب ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زمینی که کوه در آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
پلنگان را به کوهستان پناه است
نهنگان را به دریا جایگاه است .

نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 246).


برنده ره بیابان در بیابان
به کوهستان ارمن شد شتابان .

نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 56).


اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی .

سعدی .


و رجوع به کهستان شود.
|| هر جائی که عبور از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله