ترجمه مقاله

کوکه

لغت‌نامه دهخدا

کوکه . [ کو ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کوکوه است که جغد باشد و آن پرنده ای است منحوس . (برهان ). جغد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوکوه . کوکن . کوکنک . جغد. (فرهنگ فارسی معین ). || (ترکی ،اِ) به ترکی برادر رضاعی را گویند یعنی در طفلی با هم شیر خورده باشند. (برهان ). به ترکی برادر رضاعی را گویند، یعنی دو طفل که با هم شیر یکی را خورده باشند و آن دو نفر کوکلتاش یکدیگرند، یعنی شریک شیر. (آنندراج ) (انجمن آرا). برادر رضاعی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قرص نان کوچک را هم می گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). هر نان که صورت نیم کره ای دارد و قسمی از آن زنجفیل کوکه است . نانی چون نیم کره ای به بزرگی محتوی یک کف . نانی که به اندازه ٔ مشتی گره کرده پزند و آن را که زنجبیل در آن کنندزنجفیل کوکه نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله