ترجمه مقاله

کژمژزبان

لغت‌نامه دهخدا

کژمژزبان . [ ک َ م َ زَ ] (ص مرکب ) طفلی را گویند که نو به سخن درآمده زبانش به کلمات فصیح جاری نشده باشد. (آنندراج ). کودکی که تازه بسخن آمده و زبانش به کلمات درست و فصیح روان نشده باشد. (برهان ) (انجمن آرا). آنکه زبانش در تکلم گیرد یعنی بعض حروف را از مخرج آن نتواند ادا کرد چنانکه «ر» را «ل » و «گ » و «غ » را «د» و «ک » را «ت »گوید. اَلثَغ.الکن . (یادداشت مؤلف ). طفلی که زبانش بکلمات خوب جاری نباشد و در برهان به معنی غیر فصیح و در سراج به معنی کسی که زبانش راست نگردد آمده است و لفظ کژ مبدل کج و مژ از توابع اوست . (غیاث اللغات ) :
طفل چهل روزه ٔ کژمژزبان
پیر چهل ساله بر او درس خوان .

نظامی .


ترجمه مقاله