ترجمه مقاله

کیان

لغت‌نامه دهخدا

کیان . (ادات استفهام ، ضمیر استفهامی ) جمع «که » برای استفهام ذوی العقول است . (آنندراج ). ج ِ کی ، یعنی چه کسان ، و کیانند، یعنی چه کسانند. (ناظم الاطباء). ج ِ که (= کی ). چه کسان . (فرهنگ فارسی معین ) :
بین که به زنجیر کیان را کشید
هرکه در او دید زبان را کشید.

نظامی .


این قوم کیانی آن کیانند
بر جای کیان مگر کیانند.

نظامی .


تا سخنهای کیان رد کرده ای
تا کیان را سرور خود کرده ای .

مولوی (مثنوی ).


خون می رود از جسم اسیران کمندش
یک روز نپرسد که کیانند و کدامان .

سعدی .


تاج کیان بین که کیان می نهند
جای کیان را به کیان می دهند.

خواجو.


تو اول بگو با کیان دوستی
من آنگه بگویم که تو کیستی .

؟


و رجوع به «که » (موصول ، ...) شود.
ترجمه مقاله