ترجمه مقاله

کیس

لغت‌نامه دهخدا

کیس . [ ک َ ] (ع مص ) زیرک شدن ، کیاسة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). چیره شدن در کیاست ، و فی الحدیث : انما کستک لاخذجملک ؛ ای غلبتک بالکیاسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیره شدن در کیاست . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ضد احمق گردیدن ، و کَیِّس نعت است از آن . (از اقرب الموارد). || گاییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماع کردن و گاییدن ، به خصوص جماع با بردباری و ملایمت و احتیاط و بدون تحریک قوا و ملامست . (ناظم الاطباء). و اذا قدمت فالکیس ، و الکیس امر بالجماع فجعل طلب الولد عقلاً او نهی عن المبادرة الیه باستعمال العقل فی استبرائها لئلایحمله الشبق علی غشیانها حائضاً. (منتهی الارب ). || (ص ) مخفف کَیِّس . زیرک و بافطانت . ج ، اکیاس . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله