ترجمه مقاله

کینه داشتن

لغت‌نامه دهخدا

کینه داشتن . [ ن َ / ن ِ ت َ] (مص مرکب ) دشمنی داشتن . عداوت داشتن :
همانا که کاوس بد کرده بود
جهان آفرین را بیازرده بود
که دیوی چنین بر سیاوش گماشت
ندانم چه زآن بی گنه کینه داشت .

فردوسی .


چو خواهد ز دشمن کسی زینهار
تو زنهارده باش و کینه مدار.

فردوسی .


آب زدند آسیای کام ز کینه
کینه چه دارند کآسیا به کفاف است .

خاقانی .


ترجمه مقاله