کینه توزی
لغتنامه دهخدا
کینه توزی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) کین توزی . انتقام جویی . انتقام کشی :
خواری من زکینه توزی بخت
از عزیزان مهربان برخاست .
و رجوع به کین توز شود.
خواری من زکینه توزی بخت
از عزیزان مهربان برخاست .
خاقانی .
و رجوع به کین توز شود.