کینه سرشت
لغتنامه دهخدا
کینه سرشت . [ ن َ / ن ِ س ِ رِ ] (ص مرکب ) کینه توز.کینه دار. آنکه دشمنی نهفته در دل دارد و به آسانی نمی زداید. آنکه کینه جویی در نهاد وی است :
به عقیدت جهود کینه سرشت
مارنیرنگ و اژدهای کنشت .
به عقیدت جهود کینه سرشت
مارنیرنگ و اژدهای کنشت .
نظامی .