ترجمه مقاله

کین آوری

لغت‌نامه دهخدا

کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی :
میان ار ببستی به کین آوری
به ایران نکردی کسی سروری .

فردوسی .


وگر بازگونه بود داوری
که شه میل دارد به کین آوری .

نظامی .


کرم کن نه پرخاش و کین آوری
که عالم به زیر نگین آوری .

سعدی .


رجوع به مدخل قبل شود.
ترجمه مقاله