کین تاختنلغتنامه دهخداکین تاختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) جنگ کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو دید او گرفت آرزو ساختن که من با تو آیم به کین تاختن .اسدی (از یادداشت ایضاً).