ترجمه مقاله

کین جستن

لغت‌نامه دهخدا

کین جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) با دشمنان به جنگ برخاستن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن :
به آورد هر دو برآویختند
همی خاک بر اختران ریختند
فراوان ز هر گونه جستند کین
نه این زآن سته شد نه نیز آن از این .

فردوسی .


|| انتقام کشیدن . انتقامجویی کردن :
به زر مهر دادش یکی بدگهر
که کین پدر زو بجوید مگر.

فردوسی .


ببرّی سر بیگناهان ز کین
ندانی که جوید جهان از تو کین .

فردوسی .


یکی آنکه گفتی که کین نیا
بجستم من از چاره و کیمیا.

فردوسی .


به دست خویش قضا را به سوی خویش کشید
هر آنکه جوید از آن شاه کینه جویان کین .

فرخی .


کین نجویم که خود دراز شود
طعنه شان خود به عکس بازشود.

خاقانی .


به کین جستن مرده ٔ ناپدید
سر زندگان را نشاید برید.

(از العراضه ).


ترجمه مقاله