کین توزنده
لغتنامه دهخدا
کین توزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کین توز. انتقام گیرنده . منتقم :
تا بود در سینه ٔ من رسته مهر خدمتت
چرخ کین توزنده کی بیند به چشم کین مرا؟
رجوع به کین توز شود.
تا بود در سینه ٔ من رسته مهر خدمتت
چرخ کین توزنده کی بیند به چشم کین مرا؟
سوزنی .
رجوع به کین توز شود.