ترجمه مقاله

کیچ کیچ

لغت‌نامه دهخدا

کیچ کیچ . (ص مرکب ، ق مرکب ) به تفرقه . بهره بهره . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 71). کوچک کوچک و خردخرد و اندک اندک و آهسته آهسته . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). [ به کاف ، به یاء کشیده ] قسطقسط. جزٔجزء. به تفاریق . کم کم . به اقساط . کم کم . مقسطةً. بهره بهره . مقابل جملگی . در نسخه ٔ حسین وفا به نقل سروری کنج کنج (با نون )، در نسخه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی کبج کبج (با باء) و در برهان تنها کیچ کیچ از کوچک کوچک گرفته ولی کیچ کیچ ممکن است از کبچه کبچه آمده باشد که کفچه کفچه باشد . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی .

رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ممتع بنان تو و جامه ٔ تو
چه از جمله جمله چه از کیچ کیچی .

سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فَذ̍لک شد شمار خدمت من
بر او از جملگی و کیچ کیچی .

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


|| پراکنده و پریشان . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله