ترجمه مقاله

گازرشست

لغت‌نامه دهخدا

گازرشست . [ زُ / زَ ش ُ ] (ن مف مرکب ) آهار کرده : کتان و طبقی باید پوشید و کرباس نرم گازرشست که به تن باز نگیرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || سخت پاک : کرباسها بر گازرشست بیاری و این سفره در مسجد جامع بنهی . (اسرار التوحید ص 55).
ترجمه مقاله