ترجمه مقاله

گج

لغت‌نامه دهخدا

گج . [ گ َ ] (اِ) نوعی از خاک باشد که آن را پزند و بدان عمارت سازند و خانه سفید کنند. با جیم فارسی هم آمده . (برهان ). گچ . جص :
به سنگ و به گج دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد.

فردوسی .


رجوع به فهرست ولف شود.
نمانم جز عروسی را در این سنگ
که از گج کرده باشندش به نیرنگ .

نظامی .


|| آهن سرکج که بر سر چوبی نصب کنند و بدان یخ از یخدان کشند. (آنندراج ). || (ص ) در زبان ، گویا به معنی احمق و خودستای است . (آنندراج ). امروزه گویند: فلان گج است ؛ یعنی هیچ چیز نمیداند.
ترجمه مقاله