ترجمه مقاله

گدار

لغت‌نامه دهخدا

گدار. [ گ ُ ] (اِ) معبر . ممر: اسگدار؛ اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.
- بی گدار به آب زدن ؛ بی احتیاط به کاری قیام کردن . بی فکر کاری را انجام دادن .
ترجمه مقاله