ترجمه مقاله

گداغازی

لغت‌نامه دهخدا

گداغازی . [ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زنان و پسران ریسمان باز و معرکه گیر را گویند و چون در فرس قدیم زنان فاحشه و ریسمان باز را غازی میگفته اند و متأخرین خواستند که در میانه ٔ غازی عربی که غزاکننده است و غازی فارسی فرقی باشد این را گداغازی نام کردند. (برهان ) (آنندراج ). لولی . (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ) :
جنبش جان کی کند صورت گرمابه ای
صف شکنی کی کند اسب گداغازیی .

مولوی (از آنندراج ).


رهی که مال ندادی ملوک را به سپاه
کنون چنان است که گر مال آن کثیرو قلیل
شود برات گداغازیان آینده
ز لولیانش کنیز کهین کند تحصیل .

مولانا مظهر (از جهانگیری ).


رجوع به غازی شود.
ترجمه مقاله