گرانبار کردن
لغتنامه دهخدا
گرانبار کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل . وزین نمودن بار :
بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صد اشتر گرانبار کرد.
|| بسیار بارور شدن درخت :
مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست
شاخها کرده بلند و بارها کرده گران .
بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صد اشتر گرانبار کرد.
نظامی .
|| بسیار بارور شدن درخت :
مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست
شاخها کرده بلند و بارها کرده گران .
فرخی .