گران تمکین
لغتنامه دهخدا
گران تمکین . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گران وقار. وقور. سخت تمکین . آنکه دیر تمکین کند. آنکه بسنگینی امری یا دستوری را بپذیرد و دیر انجام دهد :
برس به داد من ای ساقی گران تمکین
که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.
برس به داد من ای ساقی گران تمکین
که توبه منفعل از روی نوبهارم کرد.
؟ (از آنندراج ).