گران خوی
لغتنامه دهخدا
گران خوی . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی :
از بس که تو را خوی به عشاق گران است
بیقدر متاع سر بازار تو جان است .
از بس که تو را خوی به عشاق گران است
بیقدر متاع سر بازار تو جان است .
شیخ العارفین (از آنندراج ).